مختصری درباره غزوه خندق و نتایج آن

سبب این جنگ یهودی‌ها بودند که یهود بنی نضیر و بنی وائل نزد قریش مکه رفتند و آنان را برای جنگ با رسول خدا- صلی الله علیه وسلم – برانگیختند. این دیدگاه یهودیان، اسباب خوشحالی قریش را فراهم نمود و برای جنگ آمادگی بیشتری اعلام نمود و به اتفاق گروه یهودی موعدی برای یورش به مدینه مقرر کردند. هیأت یهودی بعد از توافق با قریش نزد قبیله غطفان رفتند و آن‌ها را نیز به جنگ علیه مدینه و رسول خدا- صلی الله علیه وسلم – فرا خواندند و آماده کردند. بدین ترتیب یک اتحادیه نظامی تشکیل گردید که مهم‌ترین اعضای آن قریش، یهود و غطفان بودند و به این طریق، ارتش ده هزار نفری آماده نبرد گردید و ابوسفیان به فرماندهی کل لشکر منصوب شد. از آنجا که سیستم امنیتی دولت اسلام همواره در حالت آماده‌باش بود، هنگامی که رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم -و مسلمانان از لشکرکشی دشمنان اسلام به مدینه و تجمع احزاب برای جنگ با اسلام اطلاع یافتند جلسه‌ای اضطراری تشکیل دادند و آنجا بود که حضرت سلمان فارسی- رضی الله عنه – پیشنهاد داد تا اطراف مدینه خندق حفر کنند و این در حالی بود که حفر خندق از تاکتیک‌های جنگی ایرانیان بود. رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم -پیشنهاد سلمان- رضی الله عنه – را قبول کردند و تصمیم بر این شد تا در قسمت شمال‌غربی مدینه خندق حفر نمایند. پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم -با اطلاع از نزدیکی دشمن به مدینه، دستور داد که زنان و کودکان را در قلعه بنی حارثه گرد بیاورند تا از هر گونه خطر احتمالی مصون باشند؛ این عملکرد پیامبر- صلی الله علیه وسلم -تأثیر عمیقی بر روحیه سربازان اسلام گذاشت تا از ناحیه زنان و فرزندان‌شان آسوده‌خاطر باشند و هیچ دغدغه‌ای جز نبرد با دشمن برایشان باقی نماند. رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم – حفر خندق را در میان اصحاب- رضی الله عنهم –  تقسیم‌بندی نمود؛ بدین صورت که هر40 ذراع را به 10 نفر سپرد.

در دوران حفر خندق، مسلمانان با تخته سنگ بزرگی رو به رو شدند که کلنگ بر آن کار نمی‌کرد، خدمت رسول الله- صلی الله علیه وسلم – گزارش دادند. وقتی رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم -آن را مشاهده کرد کلنگ را به دست گرفت و به سنگ ضربه زد و یک سوم آن شکست و فرمود: الله اکبر، کلیدهای خزانه شام به من داده شد، دوباره کلنگ را زد یک سوم دیگر آن را شکست و فرمود: الله اکبر، کلیدهای سرزمین ایران به من داده شد، سوگند به الله من دارم کاخ سفید مدائن را مشاهده می‌کنم، سپس بار سوم کلنگ را محکم به سنگ زد و بقیه آن را شکست و فرمود: الله اکبر، کلیدهای یمن به من داده شد. این پیشگویی‌ها در زمانی صورت گرفت که مسلمانان در زنده ماندن خود دچار شک و تردید بودند. مسلمانان از خیانت یهود بنی قریظه که در جنوب مدینه سکونت داشت در هراس بودند، زیرا در این صورت می‌بایست با دو دشمن رو به رو می‌شدند. لشکر قریش و هم‌پیمانانش از جلو و یهود بنی قریظه از عقب. سرانجام سرکرده یهود بنی نضیر در متقاعد ساختن کعب بن اسد، سرکرده یهود بنی قریظه برای شرکت در جنگ و خیانت به مسلمانان موفق گردید. رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم – برای اثبات خیانت آنان سعد بن معاذ، سعد بن عباده، عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر- رضی الله عنهم –  را فرستاد و به آنان فرمود: بروید و بررسی کنید که آیا اخباری که از آن‌ها به ما می‌رسد واقعیت دارد یا خیر و در صورت واقعیت داشتن، آن را طوری به من برسانید تا کسی دیگر متوجه نشود و اگر واقعیت نداشت آن را علنی بیان کنید. رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم – با حفظ ثبات، باعث تقویت روحیه گردید چنانچه سلمة بن اسلم را با 200 نفر و زید بن حارثه را با 300 نفر جنگجو جهت حراست و نگهبانی از مدینه اعزام نمود تا بنی قریظه دچار رعب و وحشت گردد. در همین اثنا بنی قریظه 20 شتر به عنوان توشه برای قبایل عرب فرستاد که خوشبختانه این محموله به دست مسلمین افتاد. قبایل عرب پس از پیوستن بنی قریظه حلقه محاصره را برای مسلمانان تنگ‌تر کردند و آن‌ها را در وضعیت دشواری قرار دادند. منافقانی نیز در لشکر اسلام حضور داشتند و به خاطر ترس شدیدی که دامن‌گیرشان شده بود یکی بعد از دیگری به بهانه‌های مختلف عقب‌نشینی می‌کردند و برخی به بهانه اینکه خانه‌هایشان بی‌سرپرست است اجازه بازگشت خواستند و رفتند، چنانچه قرآن کریم تصویر دقیقی از موضع‌گیری آنان ارائه داده و فرموده است: ﴿وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا﴾(حجرات:13) و چون گروهى از آنان گفتند اى مردم مدينه ديگر شما را جاى درنگ نيست برگرديد و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‏خواستند و می‌گفتند خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است و[لى خانه‏هايشان] بى‏حفاظ نبود [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزى نمى‏خواستند.

رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم -برای تضعیف و از هم پاشیدن نیروهای احزاب از سلاح تبلیغات روانی استفاده نمود. در این مرحله، خداوند یکی از غطفانی‌ها را که نعیم بن مسعود نام داشت هدایت نمود و او اسلام را پذیرفت. نعیم گفت: خویشاوندانم از مسلمان شدن من اطلاعی ندارند، بنابراین هر دستوری بدهید من آماده‌ام، پیامبر- صلی الله علیه وسلم -فرمود: تو یک نفر از ما هستی و تا می‌توانی آن‌ها را شکست بده. نعیم با دستور پیامبر- صلی الله علیه وسلم -به ایجاد بدگمانی و شایعه پراکنی در میان صفوف دشمن پرداخت و شیوه او اینگونه بود که از یک طرف یهودیان را تحریک نمود تا از قریش گروگان بگیرند تا به محاصره مسلمانان پایان ندهند و از طرفی به قریش گفت: یهود بنی قریظه از شما گروگان می‌طلبند تا به محمد بدهند و در مقابل آن دوباره با او صلح کنند. آخرِ الأمر اینکه تبلیغات نعیم موفقیت‌آمیز بود، چرا که توانست در میان صفوف احزاب بدگمانی ایجاد کند و اعتماد آنان را نسبت به یکدیگر سلب نماید. البته قریش و هم‌پیمانانش تلاش زیادی کردند تا از خندق بگذرند که عمرو بن عبدود موفق شد تا از خندق عبور کند و چون سر تا پا غرق در آهن بود با صدای بلند فریاد می‌کشید و می‌گفت: «هَل مِن مُبَارِزٍ؟» (آیا چنین کسی هست که به مبارزه با من درآید؟) فوراً شیر خدا حضرت علی- رضی الله عنه – جهت مبارزه با او در میدان نبرد درآمد و فرمود: ای عمرو تو را به خدا و رسولش خوانده و به اسلام دعوت می‌دهم، عمرو در پاسخ گفت: نیازی به این دعوت ندارم، حضرت علی- رضی الله عنه – فرمود: پس تو را دعوت به جنگ می‌دهم، عمرو گفت: تو کوچک‌تر از آنی که با من مبارزه کنی، برو شخص بزرگ‌تر از خودت را جهت مبارزه با من بفرست، من دوست ندارم که تو را بکشم. حضرت علی- رضی الله عنه – فرمود: ولی من دوست دارم تو را بکشم، عمرو بعد از شنیدن این جواب بسیار خشمگین گشت و فوراً از اسب فرود آمد و بر حضرت علی- رضی الله عنه – حمله برد، حضرت علی- رضی الله عنه – شمشیرش را با سپری که داشت باز داشت، اما پیشانی‌اش مجروح شد سپس حضرت علی بر او حمله برد و چنان ضربه‌ای بر او نواخت که در دم جان داد. عادت پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم -این بود که به خداوند بسیار متوسل می‌شد و دعا و زاری می‌نمود و از او کمک می‌خواست و در غزوه‌ها این ‌امر  بیشتر نمود پیدا می‌کرد. در صحیحین روایتی از جابر بن عبدالله نقل شده است که پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم -برای شرکت کنندگان در غزوه احزاب دعا کرد و گفت: ای خدایی که کتاب را نازل کردی و زود به حساب می‌رسی نیروهای احزاب را شکست بده و خوف و ترس را بر دل‌های آن‌ها حاکم گردان، خداوند دعای پیامبرش را مستجاب کرد و طلیعه‌های فجر و پیروزی آشکار گردید. خداوند با ایجاد اختلاف و بدگمانی در دل کافران، ترس و وحشت انداخت و پس از آن تندباد سردی وزید و خداوند لشکریانی از جانب خود فرستاد.  چنانچه می‌فرماید: ﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا﴾(حجرات:19) بر شما بخيلانند و چون خطر فرا رسد آنان را مى‏بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرند و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهايى تند نيش مى‏زنند، بر مال حريصند آنان ايمان نياورده‏اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده و اين [كار] همواره بر خدا آسان است.
علامه قرطبی می‌گوید: این باد شدید معجزه رسول الله- صلی الله علیه وسلم -بود و با این تندباد، مسلمانان به علت اینکه داخل مدینه بودند در امان ماندند و به دنبال آن میخ‌ها و ریسمان‌های خیمه‌های اعراب و منافقین کنده شده و آتش‌هایشان خاموش شد و دیگ‌هایشان وارونه شد و اسب‌ها و مرکب‌هایشان بی زمام ماند. پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم -دوست داشت که برای اصحاب و همچنین مسلمانان بعدی روشن شود که شکست لشکر احزاب که متشکل از ده هزار مرد جنگجو بود توسط مسلمانان اتفاق نیفتاد، بلکه خداوند آن‌ها را شکست داد. بر این اساس پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم – با استفاده از اسباب به ما می‌آموزد که زاری و تضرع و کمک خواستن از خداوند و اخلاص عمل را نباید فراموش کنیم؛ زیرا اسباب هنگامی موجب موفقیت و پیروزی انسان می‌گردد که نصرت و مدد خداوند پشتوانه اسباب قرار گیرد.

غزوه خندق و نتایج آن: با دقت و تدبر در قرآن کریم، مهم‌ترین مسائلی که از غزوه احزاب استنباط می‌گردد عبارتند از:  1- یادآوری مؤمنان به نعمت‌های الهی: ﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا﴾( حجرات:19) بر شما بخيلانند و چون خطر فرا رسد آنان را مى‏بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرند و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهايى تند نيش مى‏زنند، بر مال حريصند آنان ايمان نياورده‏اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده و اين [كار] همواره بر خدا آسان است.
2- ارائه تصویری شگفت‌انگیز از مصیبت و بحرانی که با آمدن نیروهای احزاب دامن‌گیر مسلمانان شده بود: ﴿ إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ﴾(احزاب:10) هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مى‏برديد.

3- پرده‌برداری از نیت‌های شوم منافقان و اخلاق زشت و بزدلی و عذر تراشی و عهد شکنی: ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا﴾( حجرات:12) و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است می‌گفتند خدا و فرستاده‏اش جز فريب به ما وعده‏اى ندادند.

4- تشویق مؤمنان در هر زمان و مکانی به تأسّی از گفتار، کردار و اوصاف پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم -تا به این گفته الهی جامه عمل بپوشانند: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾( حجرات:21) قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد می‌كند.

منابع و مآخذ:

  • الگوی هدایت، دکتر علی محمد صلابی.
  • سیرت مصطفی، علامه مولانا محمد ادریس کاندهلوی.
  • نبی رحمت، امام ابوالحسن الندوی.

گردآورنده: صهیب رمضانی نشتیفانی

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *