او وارث پرشکوه ترین امپراطوری‌ها و سلطنت‌های زمین شد و همچون یک ژنده پوش فقیر می زیست.

“اگر بنا بود پیامبری بعد از من می آمد، او عمربن خطاب بود” [ترمذی (۲ /۲۹۳)]. اول محرم، سالروز از دست دادن مردی که هرگز خلاء وجود بابرکتش پر نشد و با شهادتش تا به امروز مسلمانان درگیر اختلافات داخلی خویش هستند.

عمر فاروق قبل از اسلام به خیرخواهی و اجرای عدالت و حق طلبی شهره بود. هرگز کورکورانه مسلمان نشد بلکه در ابتدا از مخالفان سرسخت پیامبرﷺ بود. با خواندن کتاب (قرآن) ایمان آورد، و از لحظه ایمان آوردن تا شهادتش، تمام لحظات زندگی اش را وقف اسلام و مسلمین کرد. شخصیتی بسیار منعطف بود، طوری که روند تغییرات وی از ابتدای اسلام آوردن تا زمان خلافتش بسیار چشمگیر بود. در زمان پیامبر شخصیتی اصولی بود اما با گذشت زمان نرمتر شد و در زمان خلافتش به عمربن خطابی تبدیل شد که باید میشد!

خدمات و دستاوردهای خلافت وی برای کسانی که تاریخ خوانده اند بی نیاز از توضیح است. تأسیس نخستین وزارت مالی و اقتصادی، تعیین فرمانداران و مسئولین دولت و قضات، استقلال قضات از فرماندارن (استقلال قوه قضائیه از مجریه)، مقرر نمودن واحد پولی، احداث نظام پستی و تاریخ هجری، تأسیس شهرهاي اسلامی (بصره، کوفه، فسطاط، سرت،…) و تصویب حقوق برای کارمندان نظامی و اداري کشور، تنها گوشه کوچکی از اقدامات امیرالمومنین است.

دکتر شریعتی درباره اش میگوید: “در تمام دوران نبوت پیغمبر همه جا با او بود و از نزدیکترین اصحاب وی به شمار می رفت. پیغمبر دختر او را به زنی گرفت و شخص علی دختر خویش را به همسری او داد. او اسلام را به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل کرد و کمر قویترین امپراطوری های شرق و غرب را شکست. او وارث پرشکوه ترین امپراطوریها و سلطنتهای زمین شد و همچون یک ژنده پوش فقیر می زیست. پیاده راه می رفت و بر خاک می خفت. او فرزندش را که به شراب خوردن در مصر متهم شده بود به دست خود تازیانه زد، می گریست و می زد. با شگفتی پرسیدند: چرا می گریی؟ پس چرا می زنی؟ گفت: عمر قاضی میزند و عمر پدر می گرید! وقتی هم در بستر مرگ افتاده بود، شرطی را که با شورای خلیفه گذاشت، این بود که فرزند او عبدالله که به زهد معروف بود کاندیدای جانشینی او نکنند” [مجموعه آثار ۲۶ صفحه ۳۰۴].

حرفها برای گفتن درباره این بزرگمرد زیاد است. پایان حرفهایم را نه با اشعار مثنوی مولانا درباره منش فاروق و نه با سخنان سایر اندیشمندان مسلمان بلکه با نظریات برخی از خاورشناسان به پایان میبرم:

– گاندی (مجله هاریجان) (Harijen – 1937/07/27): من نمیتوانم مثالی از راما و کریشنا برایتان بیاورم، چرا که آنها چهره هایی تاریخی نبوده اند. من شما را ارجاع میدهم به حیات ابوبکر و عمر که در عین فرمانروایی بر امپراتوری پهناور، ساده ترین شیوه زندگی را داشتند.

– واشینگتن اروینگ (Washington Irving) در کتاب خود (محمد و جانشینان وی، صفحه ۲۸۱) می نویسد: زندگی عمر از آغاز تا پایان بیانگر آن است که ایشان دارای استعدادهای عقلانی بزرگی بوده است. او اهل استقامت و انصاف بود و اساس دولت اسلامی را پیاده کرد و نقشه های رسول خدا را اجرا و تثبیت نمود و ابوبکر را در دوران کوتاه خلافت یاری کرد و قوانین محکمی جهت کنترل سرزمینهاي فتح شده به تصویب رسانید. کنترل و تأدیب فرماندهان بزرگ دولت، در شهرهایی که از محبوبیت فوق العاده ای در میان افراد لشکر خود برخوردار بودند، بزرگترین دلیل مدیریت و فرزانگی ایشان است. او در ساده زیستی و اخلاق و ابهت به رسول خدا و ابوبکر شباهت داشت و در نامه ها و برخورد با فرماندهان و مسئولین حکومتی نیز از روش آنان استفاده می نمود.

– مایکل هارت (Michael H. Hart) در کتاب صد (۱۰۰ شخصیت تاثیرگذار تاریخ) که در آن، پیامبر و عمر به ترتیب رتبه های اول و ۵۲ را دارند، می گوید: آثار عمر آثار برحقی است. او بعد از محمدﷺ تنها شخصیت تأثیرگذار در نشر اسلام بوده است…اگرچه در این رهگذر نقش اساسی از آن محمدﷺ بود، ولی نادیده گرفتن دوران درخشان عمر و نقش وی، اشتباه آشکاری است.

روح بزرگ و باعظمتش شاد و راهش مستدام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *