حضرت علی(رضی‌الله‌عنه): انتخاب خلیفه بر عهده مهاجرین و انصار است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی احناف خواف، مولوی عبدالستار نیکخوی – مدرس حوزه علمیه احناف خواف – در مراسم نماز جمعه (8 مردادماه 1400) اهل سنت شهر خواف، با تلاوت آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‎﴿٨﴾‏» (مائده) به تشریح «عقیدۀ اهل سنت پیرامون واقعه غدیر خم» پرداخت.

ایشان در آغاز سخن به ترجمۀ آیه پرداخت و گفت: خداوند متعال می‌فرماید: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، برای خداوند به‌پا خیزید و از روی عدالت گواهی دهید و هرگز دشمنی با گروهی باعث نشود که از عدالت رویگردانی کنید، بلکه عدالت را اختیار کنید که این به تقوا نزدیکتر است. از خدا بترسید که خدای متعال به آنچه که انجام می‌دهید آگاه است. 

وی افزود: در نهج البلاغه حضرت علی مرتضی(رض) برای یاران خودشان و برای کلیۀ مسلمان‌ها این وصیت را داشتند: بدانید و آگاه باشید که در مورد منِ علی مرتضی دو گروه هلاک خواهند شد؛ گروه اول کسانی هستند که دوست‌دار منِ علی هستند اما در این دوست‌داشتن افراط می‌ورزند، و این افراط آن‌ها را به سمت ناحق می‌برد. گروه دوم، کسانی هستند که نسبت به منِ علی بغض و کینه‌توزی می‌کنند و این بغض و دشمنی، آن‌ها را به طرف ناحق خواهد برد، و بهترین افراد در زمانۀ منِ علی کسانی هستند که میانه‌رو و معتدل هستند. آن‌ها را لازم بگیرید که آنها سواد اعظم هستند و دست خدا با جماعت برتر است. 

مولوی نیکخوی تصریح کرد: واقعیت هم همین‌گونه است. یک مثال از کسانی‌که در محبت به علی مرتضی(رض) افراط داشتند گروه سبائیه هستند که حضرت علی(رض) خودشان آن‌ها را مجازات کردند. آن‌ها اعتقاد داشتند که علی مرتضی(رض) خدا است. بعضی‌ها علی مرتضی(رض) را از پیامبر(ص) بالاتر می‌برند. در امت‌های گذشته، افراط در محبت داشته‌ایم، مانند: پیروان حضرت عیسی(ع) و حضرت عزیر(ع) که ایشان را به خدایی رساندند و فرزند خدا نامیدند. بغض با علی مرتضی(رض) هم عده‌ای را به طرف ناحق برده و خواهد برد. همانطور که خوارج از سپاه علی(رض) خارج شدند و نسبت به علی مرتضی(رض) بغض داشتند و می‌گفتند: خدا صورت او را سیاه کند. در مقابل، اهل سنت دعایی کردند و آن دعا در کلام آن‌ها این است که «کرّم الله وجهه» خداوند صورت علی مرتضی(رض) را تَر و تازه و شاداب داشته باشد. حتی بعضی از خوارج، علی مرتضی(رض) را تکفیر می کردند که این بغض، آن‌ها را به بیراهه برد. اما اهل سنت میانه‌رو و معتدل هستند. اگر ما بخواهیم حدوداً مسلمانان جهان را به‌طور کلی تخمین بزنیم، شاید نزدیک دو میلیارد مسلمان داشته باشیم که اکثر این مسلمان‌ها اهل سنت و جماعت هستند. می‌توان گفت: حدود ۸۰ درصد مسلمانان دنیا اهل سنت هستند.

مدرس حوزه علمیه احناف خواف در زمینه «واقعه غدیر خم» خاطرنشان کرد: دو برداشت در مورد واقعۀ غدیر خم وجود دارد؛ یک برداشت از واقعۀ غدیر خم، دیدگاه همه اهل سنت و جماعت هست که معتقدند: واقعۀ غدیر خم، هیچ ربطی به تعیین خلافت بلافصل علی مرتضی بعد از رسول خدا(ص) نمی‌باشد و هیچ ربطی به این مسئله ندارد و اگر چنین می‌بود خیلی واضح‌تر بیان می‌شد. برداشت دوم از این واقعه، دیدگاه اهل تشیع است که آن‌ها معتقدند خدای متعال علی مرتضی(رض) را به عنوان خلیفه بلافصل بعد از رسول خدا(ص) تعیین کرده است، به عبارتی تعیین امامت بعد از رسول خدا(ص) بر عهدۀ خود خدا است.

وی افزود: بر اساس کتاب نهج البلاغه می‌خواهیم بیان کنیم و ببینیم نظر حضرت علی مرتضی(رض) در مورد این دو برداشت از واقعه غدیر چیست. حضرت ابوبکر صدیق(رض) به اتفاق نظر همۀ صحابه کرام بعد از پیامبر(ص) به عنوان خلیفه تعیین شدند. اول اینکه آن صحابه‌ای که جان و مال خود را برای رسول خدا(ص) و دینی که آورده بود فدا کردند، چطور شد که چنین برداشتی از واقعۀ غدیر اصلاً ندارند و در برابر انتخاب ابوبکر(رض) که برخلاف واقعه‌ی غدیر است هیچ واکنشی نشان ندادند؟ همین مسئله را در نهج البلاغه جستجو کنیم؛ در مستدرک نهج البلاغه و در کتاب الغارات از ابو اسحاق ثقفی آمده‌ است که حضرت علی(رض) می‌فرمایند: وقتی دیدم همه مردم بر ابوبکر(رض) اتفاق کردند من هم رفتم و با ابوبکر(رض) بیعت کردم. این در مستدرک نهج البلاغه است. می‌فرمایند: وقتی دیدم که همۀ مردم به سوی ابوبکر صدیق(رض) شتافتند و با او بیعت کردند، من دستم را نگه داشتم و برای بیعت نرفتم. بعد از آن می‌فرمایند: وقتی با خود فکر کردم بلند شدم و رفتم. (یعنی برای بیعت رفتم). در ادامه این عبارت در بعضی از نسخه‌ها هست که برخاستم و نزد ابوبکر(رض) رفتم و بیعت کردم. اگر واقعاً علی مرتضی(رض) عقیده دارد که از سوی خدا تعیین شده است چرا باید برود و با ابوبکر(رض) بیعت کند؟! در جای دیگر از نهج البلاغه‌های رایج داریم که در آن آمده است، حضرت علی(رض) می‌فرمایند: هنگامی که ابوبکر(رض) خلیفه شد، به خودم نگریستم و دیدم که اطاعت من از ابوبکر بر بیعت من از او سبقت برده است. یعنی من از ابوبکر(رض) اطاعت می‌کنم و هنوز برای بیعت نرفته‌ام، پس برخاستم و رفتم دیدم که پیمان غیر( یعنی پیمان ابوبکر بر گردن من) گذاشته شده است، پس من بیعت کردم. از این معلوم می‌شود که علی(رض) عقیده ندارد که از سوی خدا تعیین شده ‌است. 

مولوی نیکخوی تأکید کرد: در دو سال و اندی که حضرت ابوبکر(رض) خلیفه بودند، حضرت علی(رض) همیشه پشت سر ایشان نماز خواندند. اگر علی(رض) عقیده دارد که ابوبکر(رض) غاصب مقام خلافت است و حرف خدا را به کرسی ننشانده است و بر حرف خدا عمل نکرده است، چرا پشت سر ابوبکر(رض) نماز خواند؟!

عضو دارالافتاء حوزه علمیه احناف خواف با بیان واقعه‌ای دیگر بیان داشت: در زمان خلافت عمر فاروق(رض)، علی مرتضی(رض) مشاور اعظم و نخست‌وزیر ایشان بود. حتی هنگام انتخاب عمر(رض) توسط ابوبکر(رض)، حضرت ابوبکر(رض) با علی مرتضی(رض) مشوره کردند و نظر حضرت علی(ض) هم این بود که باید عمر(رض) بعد از شما خلیفه باشد. دلایلی در نهج البلاغه وجود دارد که علی مرتضی(رض) همیشه وزیر و مشاور عمرفاروق(رض) بودند. به عنوان نمونه، در خطبه ۱۳۴ نهج البلاغه داریم که موقعی عمر بن خطاب(رض) از علی مرتضی(رض) مشوره خواست که من می‌خواهم شخصاً در جنگ با روم شرکت کنم تا که مجاهدین اسلام جرأت بگیرند و بجنگند، علی مرتضی(رض) فرمودند: اگر خودتان شخصاً در جنگ شرکت کنید در حالیکه خلیفۀ مسلمین هستید و خدای نخواسته آسیبی به شما برسد، هیچ پناهگاهی برای مسلمانان نخواهد بود؛ چرا که اگر خلیفه آسیب ببیند گویا همه آسیب می‌بینند. شما شخصاً شرکت نکنید و در مدینه بمانید. عمر فاروق(رض) به این نصیحت عمل کردند. در نهج البلاغه عبارت دیگری داریم با این عنوان که عمر فاروق(رض) از علی مرتضی(رض) مشورت خواست که من شخصاً می‌خواهم در جنگ قادسیه شرکت کنم تا قوت قلبی برای مجاهدین باشم. در آن‌جا باز هم علی مرتضی( رض) این مشوره را دادند که هرگز به صلاح نیست شما شخصاً در جنگ با ایرانی‌ها شرکت کنید؛ بلکه شما در مدینه بمانید و از همانجا فرماندهی لشکر را بر عهده داشته باشید. 

علی مرتضی(رض) در نهج البلاغه می‌فرماید: رهبر، مانند ریسمان محکم است که همۀ مهره‌ها را جمع می‌کند و از انتشار آن‌ها جلوگیری می‌کند. اگر این ریسمان پاره شود همه چیز به‌هم می ریزد و مهره‌ها پراکنده و از هم می‌پاشند و سپس جمع نخواهند شد. علی مرتضی(رض) به عمر فاروق(رض) فرمودند: شما مانند قطب در مرکز باشید، مانند محورِ وسط سنگ آسیاب که محور را می‌چرخاند شما هم در مرکز بمانید و آسیاب جنگ را از همان‌جا فرماندهی کنید و بچرخانید. اگر عجمی‌ها ببینند که شخصیت اصلی عرب‌ها در جنگ است می‌گویند: ما این شخصیت اصلی را از بین ببریم تا همه مسلمان‌ها از هم بپاشند. پس شما در این جنگ شرکت نکنید. حضرت عمر(رض) ۶ کیلومتر از مدینه دور شده بودند و با این نصیحت علی(رض) برگشتند و این مشوره را قبول کردند. اگر علی مرتضی(رض) خودش را از جانب خداوند خلیفه بعد از رسول خدا(ص) می‌داند نباید مشوره‌های ناصحانه بدهد.

وی افزود: در جای دیگر و در زمان فتح قدس، عمر فاروق(رض) این دفعه تصمیم گرفت که شخصاً در فتح قدس شرکت کند. در آن وقت علی مرتضی(رض) را جانشین خود تعیین کردند. علی مرتضی(رض) جانشین عمر(رض) قرار می گیرد. معلوم می‌شود علی مرتضی(رض) خودش را بعد از رسول خدا جانشین نمی‌داند و تعیین خلافت بر عهدۀ خدا را قبول ندارد، وگرنه چون حرف خدا عملی نشده بود باید قیام می‌کرد. علاوه براین، چرا حسین بن علی(رض) جوان و حسن بن علی(رض) چیزی نگفتند؟! علی مرتضی(رض) که فاتح خیبر و بلندکننده درب قلعه خیبر وشیر غالب خدا است چرا چیزی نگفته است؟! 

مولوی نیکخوی بیان داشت: به‌همین ترتیب، وقتی که دیدند عمر فاروق(رض) نزدیک است از این دنیا رحلت کند و آخرین لحظات عمر ایشان است، شش نفر را تعیین کردند که این شش نفر باقی‌مانده عشره مبشره بودند و گفتند: شما برترین‌ها هستید. هر کدام که خلیفه شوید همه قبول دارند، اما خودتان مشورت بگیرید. هرکس خوبی‌ها و فضایلش را بیان کند و ثابت کند که او برای خلافت برتر است تا بعد از من انتخاب شود. این شش نفر سه روز مهلت داده شدند تا در طی سه روز خلیفه‌ی بعد از عمر(رض) را تعیین کنند. این شخصیت‌ها حضرت عثمان(رض)، حضرت علی(رض) حضرت طلحه(رض)، حضرت زبیر(رض)، حضرت سعد بن ابی وقاص(رض) و عبدالرحمن ابن عوف(رض) بودند. و عمر(رض) گفت: هر کس که عبدالرحمن از آن طرف باشد، خلیفه انتخاب خواهد شد. هر کس جایگاه خود را می‌گفت: علی مرتضی(رض) هم خیلی نسبت به این لیاقت و شایستگی از خودشان تعریف کردند. گفتند: من شایسته هستم که بعد از عمر(رض) خلیفه باشم. در نهج‌البلاغه داریم که حضرت علی(رض) برای بیان این افضلیت می‌گویند: هیچ کس از من در پذیرش اسلام، صله رحم و بخشش پیشی نگرفت. از من پیروی کنید و مرا به عنوان خلیفه بعد از عمر(رض) انتخاب کنید. هرگز در هیچ‌جا نداریم که علی مرتضی(رض) بگوید: آیا واقعه غدیر خم را فراموش کرده‌اید؟! حالا که می‌خواهید حق را بدهید واقعه غدیر خم چه بوده است؟ باید من را تعیین کنید! واقعه غدیر را چرا فراموش کرده‌اید؟! اینطور نگفتند و دلایل خودشان را دادند، چون که علی مرتضی(رض) هرگز عقیده نداشت که خلیفه بلافصل بعد از رسول خدا(ص) می‌باشد. در احادیث و مستند بیان شده است که اولین کسی که بعد از عبدالرحمن بن عوف(رض) با حضرت عثمان(رض) بیعت کرد، حضرت علی(رض) بود. یعنی اینکه خود علی مرتضی(رض) انتخاب خلافت را بر اساس همین شورای عموم مردم می‌دانستند. 

سخنران این هفته نماز جمعه اهل سنت خواف خاطرنشان کرد: در زمان عثمان(رض) هم علی(رض) مشاور ایشان بود. این بدان معناست که حضرت علی(رض) اعتقاد ندارد که از جانب خدا و بعد از رسول خدا(ص) به عنوان خلیفه تعیین شده‌ است. زمانی که حضرت عثمان(رض) توسط افراد شورشی و فتنه‌گر شهید شدند، مردم پیش علی مرتضی(رض) رفتند که حالا دیگر نوبت شماست که خلیفه باشید و کسی دیگر از بزرگان نمانده است. حدوداً ۲۵ سال از زمان وفات رسول خدا(ص) گذشته است. حال شما باید خلیفه ما باشید. آنجا علی مرتضی(رض) می‌فرمایند: شما بعد از شهادت حضرت عثمان(رض) نزد من مانند مادرانی که تازه فرزندشان متولد شده و به سمت فرزندشان می‌دوند به طرف من می‌دوید و می‌گویید: از ما بیعت بگیر که تو خلیفه باشی. علی مرتضی(رض) می فرمایند: من دستم را بسته بودم تا مرا خلیفه انتخاب نکنید اما شما دستم را گشودید. من دستم را می کشیدم که با من بیعت نکنید. من نمی‌خواهم خلیفه باشم اما شما مرا کشیدید و به زور خلیفه تعیین کردید. این گفته در نهج البلاغه است. اگر علی مرتضی(رض) خودش را خلیفه بعد از رسول خدا(ص) می‌داند چرا حال که همه آمده‌اند نمی‌خواهد حرف خدا را به کرسی بنشاند؟! در خطبه ۹۲ نهج البلاغه صفحه ۱۲۲ آمده ‌است که وقتی مردم آمدند تا با علی(رض) بیعت کنند، ایشان گفتند: خواهشا مرا رها کنید و بروید و کسی دیگر را برگزینید. در ادامه می‌فرمایند: اگر مرا رها کنید، من هم مثل شما خواهم بود. بلکه چه بسا من شنواتر و فرمانبردارتر برای خلیفه‌ای که شما تعیین کنید خواهم بود. من وزیر خلیفه شما باشم بهتر از این‌ است که خلیفۀ شما باشم. از این مشخص می‌شود که علی(رض) هیچ اراده‌ای نسبت به خلیفه و امیرشدن نداشتند. اگر خلافت ایشان از جانب خدا می‌بود، از جان و دل حرف خدا را به کرسی می‌نشاندند و خودشان خلیفه می‌شدند.

وی افزود: در جای دیگر از نهج البلاغه در نامه شماره ۶ نهج البلاغه که حضرت علی(رض) به طرف حضرت معاویه(رض) فرستادند و این نامه زمانی بود که حضرت عثمان(رض) شهید شده بودند و حضرت علی(رض) خلیفه انتخاب شدند، علی (رض) در این نامه برای معاویه(رض) می‌نویسند: ای معاویه! همان مهاجرین و انصاری که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با همان شرایط نزد من آمده‌اند و با من می‌خواهند بیعت کنند. پس وقتی که من خلیفه شدم دیگر نباید کسی خلافت من را انکار کند. ای معاویه! شما هم باید خلافت من را بپذیرید. در ادامه می‌فرمایند: ای معاویه! بدان که شورای انتخاب خلافت از آنِ مهاجرین و انصار است و بس. یعنی انتخاب خلافت را خدای متعال بر عهده نگرفته و خلیفه از جانب خدا تعیین نمی‌شود، بلکه می‌فرمایند: انتخاب خلیفه بر عهده مهاجرین و انصار است که آن‌ها نزد من آمدند و مرا خلیفه انتخاب کردند. لذا باید بپذیرید که اگر مهاجرین و انصار بر یک فرد جمع شدند و آن را امام و پیشوا نامیدند، رضایت خدا هم در آن است. معلوم می‌شود که علی مرتضی(رض) با سخنانی که در نهج البلاغه دارند به صراحت اعلام می‌کنند که خدای متعال نه ایشان و نه هیچ یک از خلفا را تعیین نکرده، بلکه به مهاجرین و انصار واگذار کرده است و این اشاره به آیات قرآن هم دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *