سبب شهرت وی به حافظابرو به روشنی دانسته نشده است، ولی در اینباره برخی گفتهاند وی ابروی پیوسته خوشنما و زیبایی داشته است و به همین علت به حافظابرو مشهور شده است.سامی، شهرت وی را حافظ آبرو ذکر نموده است. برخی در توجیه این مطلب گفتهاند که چون در خواف به مظهر قنات، آبرو میگفتهاند، وی را برای تمایز از دیگر افراد ملقب به حافظ، حافظ آبرو (حافظِ ساکن محله آبرو) خواندهاند.
وی به علت حفظ قرآن و احادیث به حافظ مشهور شده است.
از تاریخ تولد حافظ ابرو اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی محققان معاصر، حدس زدهاند که در سال ۷۶۳ هق به دنیا آمده باشد.
حافظ ابرو در مقدمه تاریخ ملوک کرت، خود را با نسبت بهدادنی (اهل بِهدادین، از روستاهای خواف) معرفی کرده است.خوافی، مورخ معاصر حافظ ابرو، نیز از وی با نسبت خوافی یاد نموده است.
برخی زادگاه او را هرات نوشتهاند و حاجیخلیفه نیز او را هروی خوانده است. نسبت حافظ به هروی شاید از آنروست که در زمان او، ناحیه خواف از لحاظ اداری و دیوانی، جزو هرات بهشمار میرفته است.
حافظ ابرو احتمالا در خردسالی همراه پدر با خانوادهاش به همدان هجرت نموده و در آنجا پرورش یافت و به تحصیل پرداخت، به همین خاطر او نیمه اول زندگیاش را در همدان و بلاد عراق عجم گذراند.در جوانی به خدمت امیرتیمور گورکان درآمد. تیمور به وی توجه بسیار داشت و همواره او را به مجالس خاص دعوت میکرد. حافظ ابرو تیمور را در بسیاری از سفرها و لشکرکشیهایش همراهی کرد. وی در ۷۸۸ در اردوی تیمور حضور داشت و به دبیری و منشیگری منصوب شد.
حافظ ابرو پس از مرگ تیمور در شعبان سال ۸۰۷ هق، به شاهرخمیرزا پیوست و حدود ۲۸ سال از ملازمان او بود. در زمان جلوس شاهرخ بر تخت پادشاهی، حافظ ابرو ساکن هرات شد و وقت خود را صرف تألیف کرد. او همچنین مورد توجه خاص بایسنغرمیرزا، فرزند شاهرخ، قرار گرفت.
وی به مناسبت برخی حوادث، اشعاری به فارسی و عربی سروده است. از جمله بهمناسبت بازسازی قلعه هرات (اختیارالدین، قلعه) بهدستور شاهرخ، قصیدهای سروده که چند بیت از آن روی دروازه قلعه حک شده است.
شهرت حافظ ابرو بیشتر بهسبب تاریخنگاری است. وی یکی از پرکارترین و شایستهترین مورخان دوره تیموری بود. او تاریخنویسی را هیچگاه وسیله امرار معاش نکرد و مطالب کتابش را با چاپلوسی درنیامیخت.وی با تألیفات خود خلأ تاریخی آن دوره را پر کرده و تسلسل تاریخی را حفظ کرده است.
او تا نزدیک مرگ خود، یک دوره تاریخ عمومی ایران و تاریخ کشورهای وابسته به ایران را نوشته است. نوشتههای حافظ ابرو، به سبب ویژگیهای یادشده، الگوی سودمندی برای مورخان برجستهای چون عبدالرزاق سمرقندی، میرخواند و خواندمیر بوده است.
حافظ ابرو کتابهای خود را به فارسی نوشته است. وی تمام آثار خود را تحت حمایت شاهرخ در هرات تألیف کرده و فقط یک کتاب را به نام پسر او بایسنغرمیرزا، نوشته است که تألیفاتش عبارتند از:۱. ذیل جامعالتواریخ رشیدیاین کتاب احتمالا نخستین تألیف اوست. وی این کتاب را به دستور شاهرخ و به منزله دنباله جامع التواریخ رشیدالدین فضلاللّه تألیف کرد. این کتاب در ذکر پادشاهی اولجایتو و ابوسعید است و با ختم حکمرانی اَعْجَکی در عراق عجم و اوایل سلطنت تیمور (تا سال ۷۹۵ هق) پایان مییابد.۲. ذیل کتاب ظفرنامه نظامالدین شامیاین کتاب مشتمل بر حوادث سال ۸۰۶ هق (که ظفرنامه نظامالدین شامی بدان پایان یافته) تا زمان درگذشت امیرتیمور. ۳. جغرافیای حافظ ابرودر سال ۸۱۷ هق، یک کتاب جغرافیای عربی به دست شاهرخ رسید. حافظ ابرو که از قبل تصمیم داشت کتابی در این زمینه تألیف کند، با دیدن این کتاب آن را به فارسی برگرداند و با استفاده از منابع دیگر آن را تکمیل کرد. او ضمن تألیف، از مشاهدات عینی خود نیز بهره برده است.۴. مجمع التواریخ السلطانیهاین کتاب تاریخ عمومی و مفصّلترین اثر حافظ ابرو است که مشتمل بر وقایع عالم از آغاز آفرینش تا سال ۸۳۰ هق میباشد. وی تألیف آن را به نام بایسنغرمیرزا در سال ۸۲۶ هق آغاز کرده است.۶. پنج رساله تاریخی درباره حوادث دوران امیرتیمور گورکان
این رسالهها عبارتاند از: پادشاهی تغاتیمور/ طغاتیمور بن سودای کاون بن باباکاون؛ تاریخ امرای سربداریه و عاقبت ایشان؛ تاریخ امیرارغون شاه و عاقبت حال او و تاریخ انتهای احوال ملوک کرت.
۷. تاریخ شاهرخمیرزااین کتاب مشتمل بر حوادث دوران سلطنت شاهرخ تا سال ۸۱۹. حافظ ابرو بعداً مطالبی به این کتاب افزوده و آن را در ضمن زبدةالتواریخ درج کرده است.۸. تاریخ آلمظفر.۹. تاریخ ملوک کرت.
تاریخ آلمظفر و تاریخ ملوک کرت در واقع بخشهایی از کتاب جغرافیا و مجمعالتواریخ حافظابرو هستند.
حافظ ابرو در ۳ شوال ۸۳۳ هق، هنگام بازگشت شاهرخ تیموری از آذربایجان، در جایی به نام سرچم (حدود هشتاد کیلومتری زنجان) درگذشت و در زنجان، نزدیک مزار اَخی فَرَجْ (ابوالفرج) زنجانی، دفن شد. به گفته خانبابا بیانی، حافظ ابرو هنگام وفات هفتاد سال داشت.
برخی محل دفن وی را در خواف دانستهاند.