مادرمان، صفیه دختر حیی، میگوید: رسول خداﷺ در مسجد معتکف بود، من شبانه رفتم تا با او ملاقات کنم. با او صحبت کردم و سپس بلند شدم و برگشتم. ایشان نیز همراهم آمد تا مرا برساند، دو مرد انصاری از آنجا میگذشتند؛ وقتی پیامبر را دیدند به سرعت رفتند. رسول اللهﷺ خطاب به آنها فرمود:…
بیشتر بخوانید: صبر کنید!