- گفت وگو با مولانا محمدحسن برفی از علمای برجسته خراسان جنوبی / فیض یافته بزرگان
مولانا محمدحسن برفی، امام جمعه و مدیر مدرسۀ دینی طبس مسینا، از علمای بزرگ و نامآور خراسان جنوبی است. شخصیتی که از محضر عالمان ربانی و برجستهای چون علامه محمدیوسف بنوری، مولانا مفتی محمود، مولانا موسی خان بازی، مولانا مفتی رشیداحمد لدیانوی، مولانا عبدالله درخواستی و مولانا غلام الله خان رحمهم االله فیض یافته و خود مصدر خدمات بزرگی شده است.
- با مولانا محمدحسن برفی به گفتوگو مینشینیم و وقتی از ایشان میخواهیم قبل از هر سخنی از پیشینۀ خانوادگی و پدر و مادر بزرگوار خود یاد کند، خیلی زیبا در قالب یک بیت شعر میگوید:
پدر زبُجد شریف مادر از گزیک ظریف /٭/ طبس مرا زادگاه به اصل و فرع حنیف
مولانا محمدحسن یک عالمزادۀ اصیل است. این را وقتی میفهمیم که در توضیح آن یک بیت شعر میگوید:
«آبا و اجدادم همه اهل علم بودهاند. از جد بزرگوارم، ملا حاج محمد بن ملا شاه محمد، قرآنی خطی به تاریخ ه.ق به یادگار مانده و اکنون در مسجد طاحونۀ بجد نگهداری 1210 ه.ق به یادگار مانده 1301 میشود. از ملا احمد نیز مصحفی خطی به تاریخ است. مادرم از خانوادهای روحانی از شهر گزیک میباشند. از پدر و داییام کتابهای خطی قدیمیای در فقه و احکام و حدیث باقی مانده که اکنون در دست این جانب میباشند.» سخن که به دوران کودکی و چگونگی تحصیلات ابتدایی شان میرسد، میگوید: «آن زمان مشکلات معیشتی فراوان بود. فقر علمینیز وجود داشت. در آن شرایط درسهای ابتدایی را تا کلاس چهارم ابتدایی در دبستان طبس مسینا خواندم. پس از آن برای ادامۀ تحصیل به درمیان رفتم. تحصیلات ابتدایی را که به پایان رساندم، مرحوم پدرم چون فردی متدین بودند، بهتر آن دانستند که مرا برای تحصیل علوم دینی نزد مرحوم حاج سیدفاضل فاضلی به گزیک بفرستند. البته آن زمان در مدارس دینی منطقۀ ما درسها به صورت رسمینبود. کتاب درسی کم بود. فقط چند کتاب مثل تحفة الملوك و مشكوة المصابیح و دیگر کتابهای مقدماتی را پیش مرحوم استاد فاضلی خواندم.»
- از مولانا برفی دربارۀ عوامل و انگیزههای هجرت تحصیلیشان به پاکستان میپرسیم و ایشان با حوصله در این باره سخن میگوید. مرحوم حاج اسماعیل کاظمی(بجدی)، پدر شهید دکتر عبدالعزیز کاظمیرا مشوق اصلی خود برای رفتن به پاکستان و ادامۀ تحصیل در این کشور میداند و مصایب سفر به پاکستان را با یک بیت شعر بیان میکند:
بگذشت بر سر ما هر آنچه بگذشت /٭/ چه به صحرا و چه کوه و چه به دشت
در پاکستان مولانا محمدحسن ابتدا به جامعة العلوم الاسلامیۀ بنوری تاون کراچی میرود و یک سال در این مرکز علمی از محضر علامه محمدیوسف بنوری رحمه الله و سایر اساتید آن فیض میبرد. ایشان در مورد آن یک سالی که جامعة العلوم الاسلامیة بنوری تاون کراچی بوده، میگوید: «فضای خاصی در مدرسه حاکم بود. طلاب پیش از صبح صادق به مسجد میرفتند و قرآن تلاوت میکردند. بارش فیوضات کاملا محسوس بود. وجود حضرت مولانا محمدیوسف بنوری هم لطف خاصی داشت. ایشان از همان شخصیت هایی بودند که انسان با دیدن شان به یاد الله تعالی میافتد. نشانه های هیبت و اخلاص و علم ظاهری و باطنی در چهره شان هویدا بود.» مولانا محمدحسن ترجیح میدهد سال بعد کراچی را به مقصد ملتان و مدرسۀ دینی قاسم العلوم این شهر ترک کند.
تحصیل در ملتان را باید نقطۀ عطفی در زندگی تحصیلی ایشان دانست. چه در همین دوران هم از محضر بزرگانی همچون مولانا مفتی محمود و مولانا موسی خان بازی کسب فیض میکند، هم در امتحانات وفاق المدارس پاکستان رتبه میآورد و هم موفق میشود با بزرگانی همچون مولانا احمدعلی لاهوری و حضرت مولانا عطاءالله شاه بخاری رحمهماالله دیدار کند.
مولانا محمدحسن دربارۀ این برهۀ مهم از زندگی تحصیلی خود میگوید: «در قاسم العلوم ملتان از محضر مرحوم مولانا مفتی محمود رحمه الله و ادیب بزرگ مرحوم مولانا موسی خان بازی استفاده کردم و موفق شدم در امتحانات شورای مدارس دینی پاکستان (وفاق المدارس) به درجۀ علیا برسم و در بین کل طلاب ُ وفاق المدارس جایگاه سوم را کسب کنم.
دفتر وفاق المدارس در ملتان بود و به همین علت علمای برجستۀ پاکستان هر از چند گاهی به قاسم العلوم میآمدند. من هم خدمتگزار آنان بودم و خدمت شان میکردم. مرحوم مولانا احمدعلی لاهوری رحمه الله را در قاسم العلوم ملاقات نمودم. ایشان سورۀ فاتحه را برای طلاب تفسیر کردند. حضرت مولانا عطاءالله شاه بخاری را در یکی از بیمارستان های ملتان ملاقات نمودم. سعادت و افتخاری بود که نصیبم شد. پس از فوت ایشان هم توانستم در مراسم باشکوه تشییع پیکرشان شرکت کنم.»
مولانا محمدحسن برفی شاگرد درس تفسیر بزرگانی همچون مولانا درخواستی و مولانا غلام الله خان هم به حساب میآید و در این باره چنین روایت میکند: «یک سال در ایام تعطیلات برای شرکت در دورۀ تفسیر قرآن به خان پور رفتم و از محضر حافظ القرآن والحدیث، حضرت مولانا عبدالله درخواستی استفاده کردم. همچنین توفیق یافتم تقریرات و اصطلاحات قرآنی را براساس شیوۀ امام شاه ولی الله دهلوی به رشتۀ تحریر درآوردم. یک سال هم در ایام تعطیلات برای شرکت در دورۀ تفسیر مولانا غلام الله خان به راولپندی رفتم. آن زمان هنوز تفسیر جواهرالقرآن مولانا غلام الله خان چاپ نشده بود.»
گفتگوی ما با مولانا محمدحسن برفی حفظه الله به لطف توجه و مهربانی ایشان به درازا کشید و فرازهای آن متنوع شد. هم از دوران تحصیل شان در پاکستان سخن به میان آمد و از بزرگانی که ایشان شاگردی آنان را افتخاری بزرگ برای خود میداند، یاد کردیم. هم از ایشان خواستیم از گذشته و حال مناطق سنینشین استان خراسان جنوبی، یا به تعبیری کهنتر “جلگۀ سنی خانه” برای مان سخن بگوید و هم از ارتباطشان با بزرگانی چون حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده و مولانا عبدالعزیز الله یاری رحمهماالله سخن به میان آوردیم.
این گفت وگو با تمام فرازهایش روایتی خواندنی از زندگی شخصیتی است که برای کسب علم دین مرارت ها چشیده و پس از آن عمری را صرف خدمت به دین و مردم کرده است.
- از صفای قاسم العلوم ملتان تا خاطراتی ماندگار از مولانا مفتی محمود
مولانا محمدحسن برفی صفای قاسم العلوم ملتان و لطف بودن در کنار مرحوم مفتی محمود رحمه الله را هنوز به یاد دارد. از خاطرات آن دوران با لذت یاد می کند و می گوید: «مولانا مفتی محمود رحمه الله توجۀ ویژهای به طلاب ایرانی داشتند. شبهای جمعه به اتاق ما برای نصیحت و اظهار محبت تشریف میآوردند و میفرمودند: «من به طلاب ایرانیها علاقۀ خاصی دارم؛ چون همه زحمتکش و درس خوان هستند.»
شنیده بودم که حضرت مفتی محمود رحمه الله چند مرید عالم هم دارد. بنابراین قبل از این که به ایران برگردم، خدمت ایشان حاضر شدم و عرض کردم: حضرت! شما در علم حدیث شیخ من هستید. دوست دارم در طریقت هم مرشدم باشید. فرمود: «این کار زمان می خواهد. تو هم که عازم ایران هستی. حالا نمی شود.» وقتی خیلی اصرار کردم. فرمود: «برو و استخاره کن.» رفتم استخاره کردم و شب در خواب دیدم که حضرت مفتی محمود به من گفت: «تنها بیا و آن کسی را که به تو اطلاع داده که فلانی بیعت می دهد، با خودت نیاور.» روز بعد وقتی خواب را برای ایشان تعریف کردم، فرمودند: «برو ایران و بعد بیا تا زیر نظرم باشی. اگر نتوانستی بیایی به همان توصیههایی که در سند فارغ التحصیلی شما درج شده، عمل کن.» زمانی که برای خداحافظی به منزلشان رفتم، ایشان بلند شد و تا درب مدرسه برای بدرقهام تشریف آوردند. آنجا پرسیدند: «وسایلت کجاست؟» سه صندوق کتاب را به ایشان نشان دادم. فرمودند: «تو که از من بیشتر کتاب داری!» عرض کردم از برکت دعا و توجۀ شما اساتید است. آن لحظه چقدر سخت بود که از آن گلستان جدا شدم و با اساتیدم خداحافظی کردم. هرگز آن لحظۀ سخت فراق را فراموش نمی کنم.
- من چه گویم وصف آن عالی جناب
مولانا برفی در دوران طلبگی ارتباط نزدیکی با حضرت مولانا مفتی رشیداحمد لدیانوی رحمه الله داشته و از اولین کسانی به حساب می آید که در کلاسهای تخصص فی الفقه ایشان شرکت کردهاند. وقتی از ایشان میخواهیم برای ما از ویژگیهای شخصیتی مولانا مفتی رشیداحمد و خاطرات خود از ایشان بگوید، سخنش را با چند بیت شعر که خود سروده آغاز می کند:
«من چه گویم وصف آن عالی جناب /٭/ مرشد و مرجع ز بهر شیخ و شاب
زاهد و عابد به شب، ثابت قدم /٭/ در فقاهت صاحب رأی متاب
و ادامه می دهد: «مرحوم مولانا مفتی رشیداحمد رحمه الله زندگی ساده و بی آلایشی داشت. خیلی متواضع بود. همیشه در سلام گفتن از طلاب سبقت میگرفت، اما در برابر مخالفین دین و شریعت شمشیری قاطع، به تیغ بیان و دلایل و برهان بر اهل خویش فایق و به حق ناطق بود. زمانی که در اشرف المدارس ناظم آباد برای تخصص فی الفقه خدمت ایشان رسیدم، فرمودند: شما باید معرفی نامهای از قاسم العلوم ملتان بیاورید. حضرت مفتی محمود رحمه الله نامهای به حضرت مفتی رشیداحمد نوشتند و در آن ضمن اعلام رضایت کامل خود و اساتید از بنده، دعای «بارك الله فی علمه و عمله» را به قید قلم درآوردند. وقتی نامه را به حضرت مفتی رشیداحمد ارائه کردم، فرمودند: «این نامه را به یادگار و برکت نزد خودت نگه دار.» و من هنوز آن نامه را به یادگار دارم.
حضرت مفتی رشیداحمد رحمه الله عنایت خاصی به بنده داشتند. ایشان بعضی از سؤالات را که به زبان فارسی به دارالإفتاء میرسید، به بنده حواله میکردند تا پس از بررسی، پاسخ آنها را بنویسم. اگر جوابی که داده بودم صحیح میبود، در قسمت پایین برگه مینوشتند: «الجواب صحیح ـ رشیداحمد» و اگر جواب نیاز به اصلاح داشت، آن را اصلاح میفرمودند.
- خاطرات بسیاری از ایشان دارم. در برخی امور نظر بندۀ ناچیز را جویا میشدند و با بنده مشورت میکردند. باری یکی از ثروتمندان پاکستان طی نامهای تقاضا کرده بود که فرزند مولانا با دخترش ازدواج کند. استاد به من گفتند: «نظرت در این باره چیست؟» به شوخی گفتم: «استاد! این داد خداست. قبول فرمایید.» فرمودند: «می ترسم امتحانی از جانب الله باشد و من به دنیا رغبت کنم.» عرض کردم: «پس استخاره کنید.» فرموند: «این خوب است.»
- خاطرۀ عجیب دیگری که از ایشان دارم این است که شنیده بودم ایشان نه به کسی قرض میدهند و نه از کسی قرض میگیرند. بنده به واسطه خدمت ایشان عرض کردم که فصل زمستان است و هوا بسیار سرد شده است. از لحافهایی که در انبار مدرسه است، به طور عاریت به ما نمیدهید؟ در جواب فرمودند: «آن لحافها مخصوص مهمانهاست و آنها را به کسی نمیتوانیم بدهیم.» گفتم: «پس اگر ممکن است ١٠ روپیه به من قرض بدهید.» فرمودند: «نور چشمم! من با خود عهد کردهام که نه به کسی قرض بدهم و نه از کسی قرض بگیرم. اما صبر کن علیالحساب از شهریۀ ماه آیندهات ١٠ روپیه را به تو می دهم.» ١٠ روپیه را که از دفتر مدرسه گرفتم، رفتم و آن را به صندوق مدرسه واریز کردم. حضرت استاد وقتی از این ماجرا باخبر شدند، فرمودند: «محمدحسن! این چه کاری بود که کردی؟» عرض کردم: «خواستم ببینم شفقت شما به یك طلبۀ مهاجر ایرانی چقدر است.» ایشان در جواب فرمودند: «شفقت من بسیار است، اما چه کنم که وقتی در دارالعلوم کراچی بودم، عهد کردم که نه به کسی قرض بدهم و نه از کسی قرض بگیرم. براین اساس به تو قرض ندادم.» آن رفتار استاد برای من درس بسیار آموزندهای شد تا در زندگی از کسی چیزی طلب نکنم.
- خاطرۀ دیگر این که ایشان با توجه به عنایتی که به من داشتند، غالبا برای تطبیق حوالههای کتاب “ارشاد الساری” مرا با خود به دارالعلوم کراچی میبردند. یک بار که با ایشان همراه بودم، برای ما دو نفر یک اتاق در نظر گرفتند. شب اول مهمان مولانا مفتی محمدشفیع عثمانی رحمه الله بودیم. استاد بنده را به ایشان معرفی کرد. همان شب حضرت مفتی محمدشفیع دورۀ کامل فتاوای دارالعلوم دیوبند را به بنده اهدا کرد. سپس برای استراحت به اتاقی که برایمان در نظر گرفته شده بود، رفتیم. آنجا روی تخت خواب دراز کشیده بودم که ناگهان با صدای «الله الله» گفتن حضرت استاد بیدار شدم. چنان از سینۀ ایشان صدای «الله الله» میآمد که خواب از چشمانم پرید. آنجا که بودیم روزها کار ما تصحیح اوراق و تطبیق حوالههای ارشاد الساری در کتابخانۀ دارالعلوم بود. شب دوم قبل از خواب خدمت حضرت استاد عرض کردم اگر اجازه بدهید امشب برای استراحت نزد طلاب خراسانی دارالعلوم کراچی می روم. آن زمان مرحوم مولانا سیدشهاب الدین شهیدی که به تازگی از جمع ما رخت سفر بستند، و طالب علم دیگری به نام خواجه محمدصالح در دارالعلوم کراچی تحصیل می کردند. استاد پرسید چرا اینجا استراحت نمی کنی؟ با لبخند عرض کردم: استاد! تیك تیك قلب شما با نوای الله الله، خواب را از چشمانم میرباد. استاد فرمودند: اختیار داری. یعنی میتوانی بروی و من هم رفتم.
به نظر من هر مسلمانی باید چنین شخصیتهایی را الگوی خود قرار دهد و از اقوال و آثار آنان استفاده کند و راه شان را برود. ایشان در تقوا، تواضع، اخلاص، ساده زیستن و همۀ موارد اخلاقی سرآمد بسیاری از عالمان و عارفان بود.
از مولانا برفی می پرسیم: «چه انگیزهای باعث شده که در گذشته و حال، علاقهمندان علم دانش دین در مناطق سنینشین شرق ایران کمال مطلوبشان را در شبه قارۀ هند (اعم از دو کشور هند و پاکستان فعلی) جستوجو کنند و رهسپار آنجا شوند؟ رمز و راز این سفرهای سخت چیست؟»
ایشان در پاسخ میگوید: «معتقدم علمای شبه قارۀ هند (هند و پاکستان) در علم و عرفان و زهد و تقوا زبان زد خاص و عام بودند. از طرفی نصاب درسی و برنامۀ آموزشی رایج در آنجا نظم و ترتیب خاصی ـ به ویژه در باب علم تفسیر، حدیث و فقه ـ داشت. هم اکنون هم میتوان دارالعلوم دیوبند و دیگر مراکز علمی بزرگ هند و پاکستان را از جملۀ بزرگ ترین مراکز علمی جهان اسلام برشمرد. مجموعۀ این عوامل همواره سبب روی آوردن طلاب علوم دینی به مراکز علمی هند و پاکستان شده است.»
- جلگۀ سنی خانه یا مناطق سنینشین اطراف بیرجند امروز
به خراسان و مناطق سنینشین اطراف بیرجند امروز که در برههای از زمان با شناسۀ خاص “جلگۀ سنیخانه” شناخته مي شىه انى برمیگردیم و از مولانا محمدحسن برفی می پرسیم چرا این مناطق با چنین عنوانی شناخته میشده اند؟ ایشان با حوصله پاسخ می دهد: «جلگۀی سنخانه منطقۀ وسیعی از اطراف بیرجند را شامل میشود. خود بیرجند هم سنینشین بوده است، اما روستای بجد که در حاشیۀ جادۀ بیرجند به سمت زاهدان واقع است، یکی از مشهورترین روستاهای این بخش با تاریخی کهن است. گفته میشود که با فتح قسمتی از خراسان در زمان خلیفۀ سوم، حضرت عثمان رضی الله عنه، مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند. پس از آن سه تن از یاران پیامبر که گفته میشود مدفن آنها در این روستا قرار دارد، در بجد مستقر شدند و آن را مرکز فعالیتهای خود قرار دادند. بر همین “بجد شریف” معروف است.حسامی واعظ و مورخ قرن نهم هجری در کتاب “مزارنامه” در این باره نوشته است: «در قریۀ بجد مزاری است که به مزار صحابه اشتهار دارد.» اهالی بجد هم دربارۀ این آرامگاه همین اعتقاد را دارند و کسانی را که آنجا آرمیدهاند، از یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم می دانند آرامگاهشان را مورد احترام ویژهای قرار میدهند. گورستان بجد مدفن بسیاری از شهیدان، دانشمندان، قاریان، و کاتبان کلام الهی است که یکی از برجستهترین شهدای مدفون در این مکان سلطان زید، امامزادۀ شهید است که نسبت ایشان به خلیفۀ اول حضرت صدیق اکبر رضی الله عنه، مشهور است.همچنین در خراسان جنوبی مناطق سنینشین فراوان دیگری با قدمت تاریخی بسیار وجود دارند. در قرن چهارم هجری در هندوالان مسجدی ساخته میشود که تاکنون مردم در آن نماز میخوانند. سپس در زمان غزنویان دو مسجد دیگر در جنب آن ساخته میشود و به مسجد افزوده می شود. مرکز جلگۀ سنیخانه «طبس مسینا» است ّ که در گذشته به «طبس عناب» یا «طبس مینا» شهرت داشته «مسینان» یا «طبس ملا ّ مینا» است. آرامگاه عماد الملة ولدین محمود البجدی در قبرستان قدیم طبس است. ایشان از مشایخ و اولیای بنام بجد بوده است. در شهر طبس مسینا واقعات فراوانی از جمله جنگ با ترکمنهای مهاجم رخ داده که قلم از شرح آن “داهیه دهیاء” یعنی بلای بزرگ عاجز و لسان از تقریر آن لال و کال است. قلعۀ طبس یکی از آثار تاریخی و ماندگار استان خراسان جنوبی و کشور محسوب می شود. در اطراف این قلعه خندقهای بسیار گودی حفاری شده است که آن زمان هنگام هجوم دشمن آنها را پر از آب میکردهاند و روی آنها را با کاه میپوشاندهاند. دشمنان وقتی به قلعه حمله میکردهاند در آنها میافتادهاند و غرق میشدهاند.
براساس روایات تاریخی این قلعه در زمان حضرت عثمان غنی رضی الله عنه و به دست حضرت عبدلله بن عامر بن کُریز فتح شده است.
- وضعیت به نسبت خوب اهلسنت
وضعیت مذهبی، فرهنگی و اجتماعی اهلسنت منطقۀ خراسان جنوبی الحمدلله خوب است. این را مولانا محمدحسن برفی، امام جمعۀ طبس مسینا میگوید و توضیح میدهد: «بیش از ٢٠٠ مسجد، چهار مدرسۀ دینی و چندین مکتب خواهران فعال داریم. برنامهها و جلسات مذهبی و فرهنگی ما در پنج شهرستان که اهل سنت در آنها متمرکز هستند، به خوبی برگزار میشود. بحمدالله وحدت و انسجام مطلوب بین مردم و علما وجود دارد و ما شاهد هیچ گونه تشتت و پراکندگیای نیستیم. اکثریت قریب به اتفاق اهلسنت این منطقه همفکر و پیرو مذهب حنفی هستند. در مسائل اجتماعی همرأی و همنظر هستند و در بسیاری از مسائل اجتماعی با اهلسنت بلوچستان هماهنگاند.الحمدلله در منطقۀ خراسان جنوبی چهار مدرسۀ فعال و چندین مدرسۀ دیگر وجود دارد. قریب به ٥٠٠ نفر طلبه در دو قسمت خواهران و برادران در این مراکز مشغول تحصیل هستند.
البته در قسمت برادران طلاب معمولا مقدمات و متوسطه را در مدارس اینجا پشت سر میگذرانند و برای طی کردن مقاطع عالی به استانهای همجوار سفر میکنند. علمای منطقه نیز هر سه ماه یکبار در قالب مجمع فقهی علمای اهلسنت خراسان جنوبی با هم نشست دارند. مسائل فقهی مورد نیاز و گاه مختل را مورد بحث و بررسی قرار میدهند و نتیجۀ نشست را به اطلاع عموم مردم میرسانند.
- مدرسۀ دینی اهلسنت طبس مسینا
یکی از مراکز دینی فعال اهلسنت منطقۀ بیرجند، مدرسۀ دینی طبس مسینا است که زیرنظر مولانا محمدحسن برفی اداره میشود. مدرسهای که مولانا برفی در معرفی و بیان خدمات آن به جامعۀ اسلامی میگوید: «مدرسۀ دینی طبس همچون دیگر مدارس دینی به لطف خداوند سبحان، بر اساس نیاز جامعه خدمات شایستهای ارائه نموده است. بسیاری از اساتید که اکنون در این مدرسه یا در مدارس دینی دیگر تدریس میکنند، و نیز بسیاری از امامان جماعت و جمعه که در نقاط مختلف منطقه مشغول خدمت هستند، از طلاب همین مدرسه بودهاند. مدرسۀ دینی طبس در دو بخش برادران و خواهران مشغول فعالیت است. در بخش برادران برای دانشآموزان ممتاز و مستعد برنامههای متنوعی در دست اجرا است. دانشآموزان بااستعداد به صورت شبانهروزی در مدرسه حضور دارند و به تحصیل خود در مدارس دولتی نیز ادامه میدهند. بسیاری از این طلاب ضمن اینکه در دانشگاه تحصیل میکنند، به حفظ کلام الله مجید و آموختن مسائل اعتقادی و مذهبی نیز مشغولاند و پس از پایان تحصیلات دانشگاهی و استخدام در ادارات دولتی همچنان بسیاری رابطهشان را با مدرسه حفظ میکنند.مثلا بسیاری از فرهنگیان عزیز ما که مشغول خدمت هستند، قرآن مجید را در زمان تحصیل به طور کامل حفظ کردهاند و با دانشآموزان خود در زمینۀ علوم قرآنی کار میکنند. همچنین برای برادرانی که مشغول خدمت در عرصههای مختلف هستند، هفتهای یک جلسه کلاس تفسیر از طرف مدرسه برگزار میشود. شرکت برای عموم مردم در این کلاس آزاد است. در پایان هر جلسه هم پرسش و پاسخ داریم که به سؤالات مختلف دوستان پاسخ داده میشود. همچنین این مدرسه جلسۀ ماهانهای برای علمای منطقۀ طبس برگزار میکند تا همدلی و انسجامشان حفظ شود و بهتر بتوانند به جامعه خدمت کنند. واحد مکاتب مدرسۀ دینی طبس هم الحمدلله خوب فعال است و اکثریت قریب به اتفاق دانشآموزان مدارس دولتی در شیفت مخالف، در تمام مساجد و مکاتب مشغول یادگیری مسائل دینی و مذهبی شان هستند. این کلاسها هم زیر نظر مدرسۀ دینی طبس برگزار می شوند.بیرجند؛ شهری که اهلسنت در آن با مشکل کمبود مسجد مواجهانداهلسنت در شهر بیرجند فقط دو باب مسجد دارند که هر دو در بدو انقلاب تأسیس شدهاند. این نکته را مولانا محمدحسن در پاسخ به سؤال ما دربارۀ وضعیت و تعداد مساجد اهلسنت بیرجند مطرح میکند و میافزاید: «مسجدالنبی در مرکز شهر واقع است و مسجدالرسول که ابتدا در روستایی حوالی شهر واقع بوده و امروزه در محدودۀ شهر قرار گرفته است. همچنین ١٠ نمازخانه در این شهر وجود دارد که متأسفانه برخی از آنها با مشکلات جدی مواجهاند و فشارهایی وجود دارد.
متأسفانه در طول سه دهۀ گذشته، اجازۀ ساخت حتی یک باب مسجد به اهلسنت شهر بیرجند داده نشده و آنها ناچارند در جاهای مختلف شهر منازل مسکونی را برای اقامۀ نماز تجهیز کنند. امیدواریم این معضل با سعۀ صدر مسئولان نظام برای همیشه حل شود تا برادران ما در این شهر بتوانند به راحتی نمازشان را با جماعت در مساجد نزدیک به محل زندگیشان اقامه کنند.»
- زنده یاد مولانا عبدالعزیز الله یاری
از بیرجند و مسجد النبی این شهر که سخن به میان می آید، ناخودآگاه یاد زنده یاد مولانا عبدالعزیز الله یاری رحمه الله در خاطر ما تازه میشود. فرصت را غنیمت میشماریم و از مولانا برفی میخواهیم برای ما از زندگی، شخصیت، فعالیتها و خدمات آن مرحوم بگوید و ایشان چه دلنشین از “دوست صمیمی و همکار” خویش یاد میکند: «مرحوم مولانا عبدالعزیز الله یاری از دوستان صمیمی و همکاران بنده بودند. ایشان پس از فراغت از تحصیل و بازگشت از پاکستان برای دیدن بنده به طبس آمدند و فرمودند: اراده دارم برای ادامۀ تحصیل به عربستان هجرت کنم. یکی از بزرگان طبس مسینا به ایشان پیشنهاد داد که از رفتن به عربستان صرف نظر کند و گفت چند سالی است که سخن از ساخت مسجدی در بیرجند مطرح است. بیایید با همکاری هم در بیرجند مسجدی بسازیم. ? مولانا اللهیاری فرمودند: اگر مولوی برفی همراهی و کمك میکنند من حاضرم. اتفاقاً هر دو نفر ما به بیرجند رفتیم و مدتی در منزل همان فردی که پیشنهاد اول را داده بود، ماندیم. آنجا از کسانی که در بیرجند اقامت داشتند دعوت کردیم که در این امر خیر سهیم شوند. آن زمان عدۀ معدودی از مردم منطقۀ ما در بیرجند ساکن بودند. پس از اتخاذ تصمیمات اولیه پیشنهاد خرید زمینی برای ساخت مسجد مطرح شد. یك نفر از میان جمع ما مسئول خرید زمین تعیین شد. در همان مجلس مبلغی وجه نقد جمعآوری شد. همۀ این اتفاقات خوب هم زمان بود با ماه مبارك رمضان. بنابراین بنده جهت انسجام و اتحاد مردم منطقه و فعالیت برای ساخت مسجد النبی به مدت ١٥ روز در منزل بندۀ خدایی در بیرجند ماندم و همانجا نماز تراویح اقامه کردیم. پس از آن به مرحوم مولانا الله یاری پیشنهاد کردم که در ١٥ روز باقیمانده، نماز تراویح را در همان جا اقامه نمایند تا جمع مردم متفرق نشود.فقط نماز عشا و تراویح اقامه میشد و اهلسنت بیرجند با شور و اشتیاق از این کار استقبال می کردند. پس از ماه مبارك رمضان آن سال فعالیتها همچنان ادامه یافت تا این که انقلاب به پیروزی رسید. پس از روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی جلسهای برای تصمیمگیری در مورد احداث مسجد با شرکت علمای اهلسنت و اهل تشیع برگزار گردید. ? الحمدلله کارها پیش رفت و کلنگ ساخت در ساعت ٤ بعد از ظهر روز (١٤/فروردین/١٣٥٨) به زمین خورد. پس از تکمیل بنای مسجد جمعی از مقتدیهای مسجد از مولانا الله یاری دعوت کردند که از زاهدان به بیرجند بازگردند و امامت مسجد را به عهده بگیرند. ایشان هم روز جمعهای به بیرجند آمدند و از همان روز رسما بهعنوان امام ً مسجد جامع اهلسنت بیرجند مقرر شدند. مولانا الله یاری مردی شجاع، باسخاوت و دارای همتی بلند بود که متأسفانه زود از میان ما رفت. خدایش بیامرزد.ارتباط تنگاتنگی که سابقهاش به گذشتههای دور برمیگردداز گذشتههای دور مردم شریف خراسان جنوبی و مناطق اطراف بیرجند با مردم بلوچستان ارتباط عمیقی داشتهاند و بسیاری از آنها در بلوچستان زندگی میکنند و با عنوان «بجدی» شناخته میشوند. شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید هم سالها پیش در سخنانی “بجدیها” را جزء لاینفک بلوچستان دانسته است. در همین باره از مولانا برفی میپرسیم، این که چه عواملی باعث ایجاد این ارتباط شده و برای حفظ آن چه باید کرد؟ ? و ایشان در این باره به نکات جالبی اشاره میکند: اهلسنت خراسان جنوبی «از قدیم الأیام ارتباط تنگاتنگ و عمیقی با مردم بلوچستان خصوصا مردم شهر زاهدان داشتهاند. رفتوآمدهای فراوانی با اهدف مختلف، آنقدر انجام شده که حتی باعث وصلت و ازدواج شده است. تعداد زیادی از معتمدین منطقۀ خراسان جنوبی در شهرهای مختلف بلوچستان ساکن هستند و از نفوذ خاصی هم برخوردارند. الحمدلله مورد وثوق و اعتماد علما و معتمدین آن دیار هم هستند و علمای بلوچستان در فعالیتهای دینی و فرهنگی از آنها استفاده میکنند. خود حضرت مولانا عبدالعزیز رحمه الله ابتدا وقتی به زاهدان تشریف آوردند، بجدیهای مقیم زاهدان از حامیان و مشاوران اصلی و مورد اعتماد حضرت مولانا قرار گرفتند و با تمام توان در خدمت ایشان بودند. هم اکنون نیز بجدیهای مقیم بلوچستان و زاهدان از حامیان و خادمان حضرت شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید مدظله العالی و سایر علما و مدارس دینی هستند.
مردم منطقۀ ما خود را جزءلاینفك جامعۀ بلوچستان میدانند. شکی نیست آنچه باعث ایجاد این ارتباط شده انگیزههای دینی و معنوی بوده است. این ارتباط باید بین برادران بجدی و برادران بلوچ حفظ شود. ما از حضرت شیخ الاسلام تقاضا داریم برای حفظ و استمرار این تعامل تدابیری بیندیشند و بیشتر برادران بجدی را مورد تفقد قرار دهند.
- مولانا عبدالعزیز شخصیتی والا و اهل شریعت و طریقت
مولانا محمدحسن برفی خاطراتی شنیدنی از ارتباط خود با حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمه الله دارد: «بنده در اولین سفری که به زاهدان داشتم، در منزل مرحوم حاج اسماعیل کاظمی، مولانا عبدالعزیز رحمه الله را برای اولین بار ملاقات کردم و به مدت یك هفته با ایشان بودم. حتی از کتاب نورالأنوار، باب قیاس، چند درس پیش ایشان خواندم. پاکستان هم که بودم با ایشان ارتباط داشتم.
یک بار نامۀ محبتآمیزی مشحون از نصایح حکیمانه برایم فرستادند. در آن نامه نوشته بودند که ایران ما به علمای دیندار و فداکار نیاز دارد، اکنون که فرصت دارید وقت خود را ضایع نکنید که «الفرصة السحاب». نصایح گرانبهای ایشان را سرلوحۀ ضمیر و حلقۀ گوش قرار دادم. هنوز هم نصیحت نامۀ ایشان در دفتر خاطراتم محفوظ است.
? به نظر بنده ایشان شخصیتی والا و معنوی و اهل شریعت و طریقت بودند که دربارهشان ٌ سخن ابوالأسود صدق میکند: «الملوک حکام علی الناس والعلماء حکام علی الملوک» در تبلیغ و اشاعۀ دین که ویژگی انسان مؤمن است، حظی وافر داشتند و موعظۀشان به قدری جذاب و پرکشش بود که قلوب سامعین را به خود جلب میکرد.
? حضرت مولانا عبدالعزیز رحمه الله انسانی وارسته، عاقبت اندیش، دارای سعۀ صدر، و نظری عمیق بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هنگامی که مولانا عبدالعزیز با رهبر انقلاب آیت الله خمینی دیدار کرده و از تهران بازگشته بود، بنده همراه چند نفر دیگر از منطقۀ خراسان جنوبی برای کسب راهنمایی و ارشاد به محضر ایشان حاضر شدیم.
ایشان در آن دیدار ما را نسبت به انقلاب خیلی امیدوار کردند و فرمودند: «با امام خمینی گفتوگو انجام شد، امام فرمود:ان شاءالله مشکلات حل میشود و حقوق اهلسنت و جماعت مراعات خواهد شد.»
مولانا فرمودند: «از انقلاب حمایت کنید» امروز هم ما از جوانان میخواهیم که به همۀ نصایح مولانا عامل و پایبند باشند.
بنده از حضرت مولانا عبدالعزیز رحمه الله خاطرات زیادی دارم. آن زمان با توجه به مشکلات ایاب و ذهاب، بنده شاید بعد از یک سال و یا حتی بیشتر از یک سال میتوانستم خدمت حضرت مولانا حاضر شوم.
یک بار که به زاهدان رفته بودم، مبتلا به سردرد عجیبی شدم. پس از اقامۀ نماز در مسجد مدنی به مرحوم مولانا عرض کردم: حضرت! سرم عجیب درد میکند. دعایی بخوانید و مرا دم کنید. با لحنی بسیار پرمحبت فرمودند: من که دعاخوان نیستم، اما شما که گفتید بسیار خوب. دست مبارک را بر سرم نهادند و دعایی خواندند که الله متعال به برکت آن دعا سردردم را رفع کرد.
? خاطرۀ دیگر این که یک بار برای ملاقات خدمتشان رسیده بودم، فرمودند: در منطقهای در غرب شهر (جایی که دارالعلوم زاهدان در آن واقع است) مشغول ساختن مدرسهای هستیم. فلان ساعت من آنجا منتظر شما خواهم بود، تشریف بیاورید. طبق دستور سر وقت آنجا حاضر شدم.
آن زمان در اطراف مدرسه منازل مسکونی به چشم نمیخورد. وسط سالن اصلی مدرسه که رسیدیم، فرمودند: «مولوی محمدحسن دعا کنید!» عرض کردم جایی که شما باشید مرا صبر باید. تأکید کردند که نه شما دعا کنید. بنده هم حسب الأمر که گفتهاند «الأمر فوق الأدب» دست به دعا بلند کردم و برای ترقی ظاهری و معنوی دارالعلوم دعا کردیم. در حین دعا متوجه شدم که از چشمان حضرت مولانا اشك سرازیر است. در نتیجۀ همان اخلاص و نیت پاك و دعای حضرت مولانا عبدالعزیز است که امروز دارالعلوم مکی به دانشگاهی برای مسلمانان تبدیل شده است.
- برای پیشرفت در تمام زمینهها نیاز مبرمی به همبستگی و اتحاد علما داریم.
از مولانا برفی می پرسیم شما اتحاد و همبستگی علمای اهلسنت مناطق مختلف ایران اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟ چرا باید علما با هم متحد و هم صدا باشند و برای حفظ این اتحاد چه باید کرد؟
? و ایشان که از وضعیت موجود راضی به نظر نمیرسد، میگوید: «متأسفانه بنابه دلایل مختلف زمینۀ ایجاد ارتباط چندان ما با علمای بسیاری از ًمطلوب نیست. مثلا مناطق کشور مثل کردستان، ترکمن صحرا و جنوب ارتباطی در حد انتظار نداریم. آنها به مناطق ما نمیتوانند سفر کنند و ما نیز به مناطق آنها نمی رویم. باید در این باره تدابیری اندیشیده شود. برای پیشرفت در تمام زمینهها به ویژه در مسائل دینی نیاز مبرمی به همبستگی و اتحاد علما داریم و قطعاً اتحاد علما تأثیرات مثبت و زیادی دارد.
وحدت و انسجام ما را در حل بسیاری از مشکلات یاری میکند و اسلام نیز ما را به این امر مهم توصیه و سفارش کرده و تأکید اکیدی بر وحدت و هم صدایی دارد. برای حفظ این اتحاد لازم است در این عصر که به عصر ارتباطات مشهور است، از امکاناتی که عصر حاضر فراهم آورده، استفاده کرد و در این زمینه تلاش و زحمت بیشتری متحمل شد.
- و سخن آخر؛ هیچ کس از اصلاح باطن بی نیاز نیست.
و اما آخرین سخن مولانا برفی هم ارزنده و دارای پایانی قابل تأمل است: «علم حد و مرزی ندارد و همچنین هیچ کس در هیچ زمان یا موقعیتی، از آغاز زندگی تا مرگ از اصلاح باطن بینیاز نیست. مدار شرافت انسان هم علم قلب است. علم است و مقام اصلی بزرگان برای هر مطلوبی کلیدی مقرر کرده اند. کلید فلاح و رستگاری تقواست. اساس تقوا کنترل نمودن خواهشات نفسانی است و کلید توفیق رغبت و ترس از خداست.
از مولانا سیدسلیمان ندوی رحمه الله کسی پرسید: علت این که طلاب مدارس دینی عصر حاضر در عمل کوتاهی میکنند چیست؟
فرمودند: دین از دو چیز مرکب است؛ علم نبوت و نور نبوت. چون بعضی از طلاب ما علم نبوت را حاصل کردهاند، اما از اولیاءالله نور نبوت را حاصل نکردهاند، از قوت عملی محروماند.
در پایان همۀ خوانندگان را به دو امر مهم توصیه می کنم: ۱٫ مطالعۀ سیرت پیامبر و خلفای راشدین و اقوال بزرگان شبه قارۀ هند که در قرون اخیر میزیستهاند؛ ۲٫ همکاری و همراهی با جماعتهای تبلیغ.
صمیمانه بابت فرصتی که در اختیارم قرار گرفت، از همۀ دست اندرکاران مجلۀ ندای اسلام تشکر می کنم. دعای خیر می کنم برای همۀ طلاب مدارس دینی به ویژه طلاب دارالعلوم زاهدان، و برای همۀ علما بالاخص شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید حفظه الله. برای همه آرزوی توفیق و سربلندی دارم.
بیمار و ضعیف و ناتوانم/ محتاج دعای دوستانم/ بگذشت عمر من ز هشتاد/ خوشحال که خاک بوستانم»
✍️ یعقوب شهبخش و محمود خلیلینیا برگرفته از: مجلۀ ندای اسلام