به گزارش پایگاه اطلاعرسانی احناف خواف، مولوی جواد عصار – مدرس حوزه علمیه احناف خواف – در مراسم نماز جمعه (۳ دیماه ۱۴۰۰) اهل سنت شهر خواف، با قرائت مقولۀ حضرت عمر(رضیاللهعنه) که میفرمایند: «یا فاطمة! والله ما رأيتُ أَحداً أحبَ إلي رسول الله(صليالله علیهوسلم) منك والله ماكان أحد من الناس بعد أبيك أحب الي منك» پیرامون «شخصیت حضرت فاطمه(رض)» به ایراد سخن پرداخت.
مولوی عصار در آغاز سخن بیان داشت: سنی، یعنی اینکه وقتی نام فاطمه(رض) گفته میشود، بوی عایشه را هم از آن بشنود. وقتی نام خدیجه گفته میشود، بوی همسران صحابه را هم از آن بشنود و این، یعنی اهل سنت چنان عشقی با اصحاب کبار و اهل بیت دارند که هیچ فرقی بین اینها نمیگذارند. نمیشود گفت که چرا از فاطمه(رض) گفتید و از عایشه(رض) نگفتید. ما وقتی نام مقدس حضرت فاطمه(رض)را میبریم در ضمن آن، نام مقدس همسر رسول خدا(ص) حضرت عایشه (رض)را هم استشمام میکنیم و اینها را با هم میدانیم.
ایشان افزود: ما معتقدیم آل پیامبر(ص) تمام پرهیزگاران و متقیان امت، همه شرافت خاندان رسول خدا(ص) را دارند. اگر کسی کمترین جسارت علیه خاندان پیامبر(ص) داشته باشد و آنرا اظهار کند ما اهل سنت از او بیزاریم. همینطور عشق با یاران رسول(ص) هم داریم و چون ما رسول محبوب را دوست داریم یاران و اهل بیت او را هم دوست داریم. عشق ما به محمد عربی(ص) باعث شده است که عاشق خاندان و یاران او باشیم.
وی ادامه داد: فاطمه زهرا(رض) در خانهی وحی متولد شد. پدرش آخرین پیامبر خداست و مادرش خدیجه کبری است. خداوند طبق فرموده رسول خدا(ص) نه تنها پیامبر، بلکه اجداد پیامبر را در بین امتیان آن زمان برگزیده است و نسل پیامبر(ص) نسلی(چه قبل و چه بعد) پر از شرافت و کرامت است. پیامبر(ص) میفرمایند: خدا از بین فرزندان اسماعیل(ع)، کنانه را برگزید و از بین آنها قریش و از بین آنها بنی هاشم و از بین بنی هاشم من متولد شدم که قریشی هستم. من سید فرزندان آدم هستم و به این فخر نمیکنم چون خدای متعال مرا به این مقام برگزیده است. اولین کسی که زمین شکافته خواهد و از آن بیرون میآید من خواهم بود و اولین شفاعتگر هم من خواهم بود. فاطمه زهرا(رض) دختر چنین شخصیتی است.
مولوی عصار تصریح کرد: همسر گرامی حضرت فاطمه(رض)، حضرت علی(رض) است. حضرت فاطمه(رض) پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمدند و حضرت علی(رض) ده سال قبل از بعثت به دنیا آمدند. بعدها وقتی که به مدینه هجرت کردند در حدود سن بیست سالگی حضرت فاطمه(رض)، از ایشان خواستگاری کردند اما اصحاب خصوصا حضرت ابوبکر(رض) این را درک کردند که پیامبر(ص) محبت خاصی با حضرت علی(رض) دارند و برخی هم نوشتهاند: که حضرت علی(رض) درخواستی کرده بود. حضرات صحابه حضرت علی(رض) را تشویق و ترغیب کردند که از دختر رسول خدا(ص) خواستگاری کنید. علی(رض) با کمال ادب و احترام نزد پیامبر(ص) نشست و درخواست خود را مطرح کرد و پیامبر(ص) فرمودند: با فاطمه مشورتی میکنم و فاطمه با کمال حیا سکوت کرد. اصحاب جمع شدند و همه حمایت کردند. حضرت عثمان(رض)، باجناق حضرت علی(رض) شنید که ایشان میخواهد زره خود را بفروشد و برای مراسم عروسی خود صرف کند به بازار رفت و از حضرت علی(رض) آن را خرید و بعد از آن که هزینه را پرداخت کرد فرمود: این لباس هم هدیهای از جانب من تقدیم تو باد. حضرات بزرگان صحابه جمع شدند و مراسم عروسی در کمال سادگی برگزار شد و وسایل بسیار اندکی جهزیه قرار گرفت و دو شخصیت بزرگ جهان اسلام، حضرت فاطمه زهرا(رض) و حضرت علی(رض) با هم ازدواج کردند که ثمرات این ازدواج چند فرزند هست. خداوند حضرات حسن(رض) و حسین(رض) و برخی نوشتهاند: حضرت محسن که در کودکی وفات کرد را به این دو بزرگوار عنایت کرد.
وی افزود: همه ما آنچنان عشقی به حضرات حسن و حسین(رض) داریم که کمتر خانوادهای از اهل سنت هستند که نام فرزندانشان حسن و حسین نباشد. ام کلثوم یکی دیگر از دختران فاطمه زهرا(رض) میباشد که در سال ششم هجری به دنیا آمد و در سال ۱۷ هجری، حضرت عمر(رض) با ایشان ازدواج کرد و ثمره ازدواج اینها زید اکبر و رقیه بود. زینب کبری در حیات پیامبر(ص) متولد شد و با عبدالله بن جعفر ابیطالب ازدواج کرد و برایش فرزندانی به دنیا آورد. خانواده حضرت فاطمه(رض) هم خانوادهای بسیار پربرکت بود. نام حسن و حسین در تاریخ اسلام همواره میدرخشد و افتخار تکتک مسلمانان به این دو شخصیت بزرگ است. حضرت فاطمه(رض) چند خواهر و برادر داشتند. اولین فرزند پیامبر(ص) عاصم بود که در کودکی فوت کرد. بعد عبدالله پسر دوم ایشان است که او هم در کودکی فوت کرد. این دو پسر فرزندان حضرت خدیجه بودند. حضرت ابراهیم از ماریه قبطیه در سال هشتم هجری متولد شد و در ۱۷ یا ۱۸ سالگی فوت کرد. دختران پیامبر(ص) یکی حضرت زینب(رض) که دختر بزرگ ایشان بود که ده سال قبل از بعثت به دنیا آمد و پنج سال از حضرت فاطمه(رض) بزرگتر است. دو دختر دیگر پیامبر(ص) در اوایل اسلام قبل از بعثت پیامبر(ص) به عقد دو تا از پسران ابولهب در آمدند و بعد از اینکه پیامبر(ص) ادعای رسالت کردند، ابولهب فرزندان خود را توبیخ کرد و به آنها گفت: دوباره به شما نگاه نمیکنم اگر دختران محمد را طلاق ندهید. و آنها هم طلاق دادند. رقیه و امکلثوم همسران فرزندان ابولهب بودند که طلاق داده شدند و بعدا یکی پس از دیگری به ازدواج حضرت عثمان(رض) در آمدند.
مدرس حوزه علمیه احناف خواف خاطرنشان کرد: فاطمه(رض) در دوران زندگی مشکلات زیادی دید. خانهی رسالت، خانهی سختیها و امتحانات متفاوتی است. پیامبر(ص) میفرمایند: هیچ پیامبری به اندازهای که من مورد آزار قرار گرفتم اذیت نشد. یکی از آن حالات حساس بین سالهای ۱۲ تا ۱۵ عُمر حضرت فاطمه(رض) در شعب ابیطالب است که مشرکین مکه، مسلمانان را محاصره اقتصادی کردند و آنها را در شعب ابیطالب قرار دادند. نوشتهاند که بعضی از مسلمانان با استفاده از پولی که حضرت خدیجه(رض) داشتند میخواستند مالی را خریداری کنند، ابولهب عموی پیامبر(ص) و دشمن عجیب اسلام فریاد میزد که هرکس که میخواهد مالی را به مسلمانان بدهد، آن را گران کند و من ضامن او هستم. نگذارید که اینها با مال خود بتوانند چیزی را خریداری کنند. یک دختر جوان بهترین دوران سن خود را در چنین محلی به برکت حمایت از عزیزترین شخص دنیا، محمد مصطفی(ص) گذراند. خانهی پیامبر(ص) معمولا خانهای بود که غذایی در آن نبود. اگر پیامبر(ص) میخواست میتوانست مال زیادی داشته باشد اما هر مالی که میرسد فورا آن را باید بین فقرا تقسیم میکرد. پدر عزیز حضرت فاطمه(رض) میبیند دخترش مادر خود را از دست داده است. بعد از اینکه از شعب ابیطالب بیرون آمدند حضرت خدیجه(رض) فوت کرد. بعد خواهران حضرت فاطمه هم فوت کردند. در خانه، فاطمه(رض) و پدرش میمانند. پیامبر(ص) به دلیل عشقی که به فاطمه (رض) دارند او را امابیها(مادر پدر) مینامند. فاطمه(رض) وقتی وارد خانه میشد، رسول خدا(ص) برایش از جا بلند میشد اما عزیزترین انسانها هم باید دنیا ترک کنند. رسول خدا(ص) تب کرده بودند و بیمار شدند. فاطمه(رض) به بالین پدر میرود و تحمل از دستدادن پدر برایش سخت است. در کنار پدر مینشیند و سر را در کنار دهان پیامبر(ص) نزدیک میکند. بعد قدری گریه میکند و بعد از آن میخندد. حضرت عایشه(رض) پرسیدند: چرا اینگونه شد؟ حضرت فاطمه(رض) گفت: رازی را شنیدم که طاقت بیان آن را ندارم. بعدها که پیامبر(ص) وفات کردند، حضرت عایشه(رض) پرسیدند که پیامبر(ص) به شما چه فرمودند؟ گفتند: که پیامبر(ص) فرمودند: هرسال جبرئیل یکبار در ماه رمضان قرآن را با من دور میکرد، اما امسال دوبار دور کرد و این را جز خبر وفات خود چیز دیگری نمیدانم. پدر تو هم باید دنیا را ترک بگوید. با شنیدن این جمله، اشک بر چشمانم جاری شد. پیامبر(ص) دیدند دخترشان گریه میکند، فرمودند: تو در بین اقوام و خویشان من اولین کسی خواهی بود که به من میپیوندی و بعد فرمودند: تو سردار زنان بهشتی خواهی بود. وقتی که این جمله را فرمودند، حضرت فاطمه(رض) میگوید: لبخندی زدم و رسول خدا(ص) بعد از آن جان به جان آفرین تسلیم کردند. حدود شش ماه بعد هم حضرت فاطمه(رض) مریض شدند و فوت کردند و حضرت اسماء بنت عمیس، همسر حضرت ابوبکر(ص) از ایشان در دوران کسالت پرستاری میکردند. حضرت فاطمه(رض) به اسماء(رض) میگویند: وقتی جنازهها را روی چوبی حمل میکنند، درست است که پارچهای بر روی آن قرار میدهند اما برای زن مناسب نیست، چون بدن او را از زیر پارچه دیگران میبینند. حضرت اسماء گفتند: من در حبشه دیدم که تابوت میسازنند و با برگهای درخت خرما اطراف آن را میپوشانند. حضرت فاطمه(رض) گفتند: این را درست کن و برای من نشان بده. حضرت اسماء(رض) دستور داد و آن را درست کردند و حضرت فاطمه(رض) خوشحال شدند و گفتند: ای اسماء وقتی که من فوت کردم تو مرا غسل بده. بعد از فوت، هنگام غسل جنازه، حضرت علی(رض) آب را گرم کردند و حضرت اسماء(رض) ایشان را غسل دادند. بعد از اینکه حضرت فاطمه(رض) فوت کردند حضرات ابوبکر، عمر، زبیر(رضی الله عنهم) تشریف آوردند و جنازه برای نماز خواندن آماده شد که در آن هنگام حضرت ابوبکر(رض) به حضرت علی(رض) گفتند: شما بفرمایید نماز بخوانید. در آن هنگام حضرت علی(رض) گفتند: ای ابوبکر(رض)! وقتی شما تشریف دارید و امیر مسلمانان هستید، شایسته نیست که کسی دیگری امامت دهد و حضرت ابوبکر(رض) امامت دادند و اینگونه دختر پیامبر(ص) هم وفات کردند.
مولوی عصار با اشاره به عقیدۀ اهل سنت در مورد اهل بیت گفت: عشق ما اهل سنت به اهل بیت، از عشق ما به خود ما و ناموس ما هم بیشتر است؛ چون ما جان و ناموس خود را فدای اسلام و فدای نام نازنین رسول خدا(ص) و اصحاب و اهلبیت کردهایم و میکنیم و خواهیم کرد. آرزوی ما این است که در زندگی طوری زندگی کنیم که همسو و همفکر و همراه با خاندان رسول خدا(ص) باشیم. همهی علما، اندیشمندان و بزرگان اهل سنت اینگونه هستند و اینگونه منش و فکری دارند. ما اهل سنت را از زمانی که مادران ما به ما شیر میدهند با عشق رسول(ص) اصحاب و اهلبیت بزرگ میکنند و هر لقمه که پدران ما بر دهان ما میگذارند به ما یاد آور میشوند که ما عاشق اصحاب و اهلبیت باید باشیم.