بر مسیر نبوت-میتوانی چهرهات را از من پنهان کنی؟!
بدر، روز حمزه بن عبدالمطلب بود، بسان شیر بیرقیب در معرکه جولان میداد؛ باید هم اینگونه میبود چرا که قریش در جاهلیت او را شکارچی شیر ناميده بودند و رسول خدا ﷺ او را شیر خدا و رسول لقب داده بود.
قریش در این نبرد خسارات زیادی متحمل شد. آنها حمزه را مسئول اصلی کشتههای خویش میدانستند؛ خانوادهای که بیشترین خسارت را دیده بود درپی انتقام برآمد؛ وحشی بن حرب کار با نیزه را خوب بلد بود؛ به او وعده دادند اگر بتواند در روز احد حمزه را بکشد آزاد میشود و اینگونه شد.وقتی رسول خدا ﷺ مکه را فتح کرد،وحشی از ترس کاری که با حمزه کرده بود، به طائف گریخت به او گفتند: او پیامبر است، کسی که برای خود انتقام نمیگیرد. او همان کسی است که گفته: اسلام گناهان گذشته را پاک میکند. اگر نزدش روی و اسلام آوری، میپذیرد و میبخشد.
وحشی نزد پیامبر آمد. چون پیامبر او را دید فرمود: تو وحشی هستی؟ گفت: بله. فرمود: تو حمزه را کشتی؟ گفت: همینطور است و من اکنون آمده و گواهی میدهم که معبود برحقی جز الله نیست و تو رسول الله هستی. پیامبرﷺ به او گفت: میتوانی چهرهات را از من پنهان کنی؟!
از آن زمان به بعد وحشی با پیامبر ﷺ ملاقاتی نداشت. چون رسول خدا ﷺ از دنیا رفت و مسیلمه کذاب مدعی پیامبری شد، وحشی همراه با لشکر مسلمانان به نبرد او برخاست و با نیزه خویش مسیلمه را به قتل رساند. بعد از این ماجرا میگفت: من با این نیزه بهترین و بدترین مردمان را کشتم: حمزه بن عبدالمطلب و مسیلمه کذاب.
میتوانی چهرهات را از من پنهان کنی؟!
اسلام گناهان گذشته را پاک میکند و پیامبر نمیتواند اسلام کسی را که مسلمان نزدش آمده را رد کند آن هم به خاطر رفتاری که در زمان جاهلیت مرتکب شده است، حتی اگر عمویش را کشته باشد؛ از این رو اسلام وحشی را میپذیرد؛ اما پدر و مادرم فدایش باد،او نمیتواند از کالبد بشری خویش بیرون شود، او نیز همانند سایر بشر دوست دارد و دوست ندارد؛ از این رو دوست ندارد نگاهش مادامی که زنده است به چهره وحشی بیفتد. او شریعت خدایش را با پذیرش اسلام وحشی عملی میسازد، اما از حق شخصی خویش کوتاه نمیآید؛ او هنوز غم فراق عمویش، فرمانده لشکرش و یکی از قویترین سربازان اسلام، دردمند است.
گذشت کردن در اوج قدرت، از صفات بزرگان است، پیامبر نیز گذشت کرد اما گذشت چیزی است و دوست داشتن چیزی دیگر.
گاهی دیگران مارا عمیقا مجروح میکنند؛ چنان زخمهایی بر ما مینشانند که تا آسمانها و زمین برپاست، این زخمها درمان نمیشوند، با ما از در صلح درمیآیند و ما نیز گذشت و چشمپوشی میکنیم، اما دیگر دوست نداریم چشممان به آنها بیفتد،زیرا هرگاه آنها را میبینیم طعم زخمهایی که بر ما گذاشتهاند خاطرمان را آزرده کرده و درد دشنههای آنها را که هیچ گاه خوب نمیشود، احساس خواهیم کرد.
بدانید آنکه نمیخواهد دوباره وضع به حالت اولش بازگردد، ضرورتا کینه توز نیست، بلکه اذیت میشود؛ چنانکه ادیب روسی لئو تولستوی میگوید:
وقتی به تو خیانت میکنند، گویا دستهایت را بریدهاند، میتوانی از آنها درگذری اما نمیتوانی آنها را در بغل بگیری.
دیدگاهتان را بنویسید